به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت چهارم :
- ای خدا کرمت و شکر ولی نمی شد سیف الله رو یکم دیر تر می بردی پیش خودت ، تا حداقل یه پسر به دنیا می اوردم.
با شنیدن جمله آخرش نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم و غذا در گلویم پرید .
- مواظب باش خفه نشی ، حالا انگار چی گفتم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رقیه
00خوب